بسم الله الرحمن الرحیم
شیخ بهایی می گوید:
پدرم به من گفت که یک روز به منزل شیخ زین الدین (شهید ثانی) رفتم و دیدم سر در گریبان فرو برده و مشغول فکر کردن است.
پرسیدم: به چه چیز می اندیشی؟
گفت:
برادر! گمان می کنم که من دومین پیشوایی باشم که در دفاع از دین و ترویج مذهب شیعه شهید می شود. زیرا دیشب در عالم خواب سیدمرتضی علم الهدی را دیدم که میهمانی مفصلی ترتیب داده و همه علمای شیعه را در خانه ای گرد آورده بود. وقتی من وارد شدم سید برخاست و به من خوش آمد گفت و افزود که فلانی پهلوی «شیخ شهید» (منظور شهید اول شیخ ابوعبدالله محمد بن مکی عاملی است) بنشین. من در کنار شیخ شهید نشستم و چون مجلس آغاز شد من از خواب بیدار شدم.
سرانجام نیز چنین شد و آن بزرگمرد بسبب حیله و نیرنگ قاضی شهر صیدا به شهادت رسید.
قصه عارفان ص 25