خاطرات و دیدگاه های آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی پیرامون حضرت آیتالله العظمی بروجردی
حضرتعالی که ارتباط نزدیک و دیرینهای با آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی رحمت الله علیهما داشته اید ، لطفا چگونگی ارتباط آن دو بزرگوار را توضیح دهید .
البته بنده جزو اصحاب آیت الله بروجردی نبودم ، یعنی نه در جلسات استفتا شرکت می کردم و نه در مراسلات و کارهای دیگر ، زیرا روزی دو سه تا درس می گفتم و وقت این کارها را نداشتم .
البته ارتباط برقرار بود و در بسیاری از امور ، اقدام می کردم ، اما نمی خواستم مجبور باشم که همیشه حضور داشته باشم. اما نسبت به ارتباط این دو بزرگوار ، باید بگویم ارتباط طرفینی بود .
هم امام به آیت الله بروجردی بسیار احترام می گذاشتند و علاقه مند به ایشان بودند و هم آیت الله بروجردی نسبت به امام اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و به وی علاقه شدیدی داشتند و مأموریت های مهمی را به ایشان محول می کردند ، مثلا در مشهد حادثه ای اتفاق افتاد که حضرت امام را با اختیارات تام به آنجا فرستادند.
آن مأموریت دو ماه طول کشید. در قضیه نهاوند نیز ، با همین اختیارات امام از طرف آیت الله بروجردی رفتند. در یک سفری هم خود آیت الله بروجردی به مشهد رفتند ، مرحوم آیت الله داماد و مرحوم امام همراه ایشان بودند .
در این سفر امام از طرف آیت الله بروجردی مسۆول مراجعات مالی بودند و مستقلا به ایشان مراجعه می شد .
راجع به ارتباط امام با ایشان از مطالب گذشته مقداری این موضوع روشن شد. امام خمینی روزی به من فرمودند : "حیف قم که آیت الله بروجردی در آن نیستند.کاش وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند."
پیش از آمدن آیت الله بروجردی به قم ، به ایشان اظهار علاقه می کردند . بیشترین کوشش را برای آمدن آیت الله بروجردی به قم آن بزرگوار انجام دادند .
شاید ایشان باعث شدند که تجار تهران مدرسین و فضلا ، از مراجع بخواهند که از آیت الله بروجردی برای ماندن در قم دعوت کنند . بعد از آن که به قم آمدند نیز، در ترویج مقام علمی ایشان بسیار کوشیدند .
پس از آن که آِیت الله بروجردی جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند امام رحمت الله علیه ، لازم نمیدانستند که مثل گذشته مرتبط با آیت الله بروجردی باشند لذا به طور طبیعی مقداری ارتباط را کم کردند.
آیت الله بروجردی به حفظ حوزه علاقه زیادی داشتند . مکرر می گفتند : "حوزه قم مثل شهری است که دروازه ندارد. حوزه به روی اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمی شوند. ای کاش نظمی بود و برنامه ای."
این آرزو را در جاهای مختلف ابراز می داشتند. دنبال این موضوع ، هیأتی را مرکب از چند نفر آقایان حوزه تشکیل دادند که نظریات اصلاحی خود را برای اداره حوزه بعد از مشورت بگویند . به این هیأت اصطلاحا "هیات حاکمه" می گفتند .
آیت الله بروجردی به آنان اختیار تام داده بودند که مصالح حوزه را بسنجند و بر این اساس عمل کنند. اعضای این هیأت تا آنجا که یادم هست عبارت بودند از:مرحوم امام خمینی ، حاج شیخ مرتضی حائری ، حاج سید احمد زنجانی ، حاج سید ابوطالب مدرسی ، مرحوم آیت الله فاضل ، حاج سید زین العابدین کاشانی، مرحوم سید محمد یزدی (داماد) ، حاج شیخ ابوالقاسم اصفهانی ، حاج میرزا محمود روحانی ، حاج ریحان الله گلپایگانی ، حاج آقا فقیهی رشتی ، بنده و ... . جلسات هر شب در مدرسه حاج ملا صادق برگزار می شد .
یکی از برنامه هایی که ریخته شد ، موضوع امتحانات در حوزه بود : چه درس هایی امتحان گرفته شود ، تعیین رتبه گردد و ... از آن هیأت چند نفری برای امتحان گرفتن انتخاب شدند . این کار زود به جریان افتاد .
سطح ها و مدت تحصیل (که عبارت از سه سطح) درسهای اصلی و جنبی هر سطح و کتابهای مربوط به هر بخشی را روشن کردند . در یکی از جلسه های هیأت ، بنده و مرحوم حاج سید احمد زنجانی نتوانسته بودیم حضور داشته باشیم ؛ اما سایر آقایان بوده اند .
در این جلسه از طرف مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری طرحی مطرح می شود (گویا امام خمینی در تهیه این طرح دخالت داشته اند) برنامه امتحان های حوزه ، کیفیت پرداخت شهریه ها ، اخذ وجوهات ، ملاقات اشخاص با زعیم حوزه علمیه و ... از موارد این طرح بوده است .
خلاصه در این طرح که شامل موارد و فصولی بود اداره حوزه و چگونگی اصلاح آن پیش بینی شده بود و آقایان حاضر در جلسه امضا کرده بودند و برای تایید نهایی توسط آقای حائری و حاج فقیهی رشتی خدمت آیت الله بروجردی داده بودند. ایشان می پرسند: همه امضا کرده و دیدهاند؟ پاسخ می دهند: بله. همه حضور داشتند مگر حاج سید احمد زنجانی و بنده .
آیت الله بروجردی طرح را به مشهدی رضا می دهند که این دو را پیدا کن تا امضا کنند بعد برگردان پیش من.
این قضیه را خود آیت الله بروجردی برای من نقل می کردند و می فرمودند : "شب گذشته سحر بیدار شدم برای گرفتن وضو . یادم آمد از نوشته دیشب که بعضی مواد آن به چشمم خورده بود ولی در آن دقت نکرده بودم . نوشته را دوباره به دقت خواندم .
تعجب کردم زیرا دیدم در این طرح تمام اختیارات از من سلب شده است . صبح به حاج احمد گفتم آقایان را دعوت کند تا ببینم مقصودشان از این مواد ، که مرا به کلی مسلوب الاختیار کرده است ، چیست؟"
صبح جمعه آقایان در منزل آیت الله بروجردی اجتماع کردند . من هم شرکت کردم . قبل از شرکت من مسائلی پیش آمده بود که آیت الله بروجردی اعتراضا جلسه را ترک و به اندرونی رفته بودند .
بنده رفتم به اندرونی و به ایشان عرض کردم گویا حضرتعالی عصبانی شده اید ؟ گفتند : "چگونه عصبانی نشوم ؟" جریان را نقل کردند .
تا رسیدند به این جا که من از آقایان پرسیدم : "نوشته را خوانده اید و امضا کرده اید ؟" . گفتند : نخیر نخوانده ایم ، اما چون مطمئن به تهیه کنندگان بودیم لذا امضا کردیم .
آیت الله بروجردی می فرمودند : رو کردم به آقای حائری و گفتم : "مقصودتان از این ماده که نوشته اید مصارف وجوه باید با مشورت هیأت باشد چیست ؟" خلاصه در آن روز یکی از آقایان میگوید اگر بنا باشد ما با شما همکاری کنیم برنامه همین است . ایشان عصبانی می شوند و جلسه را با ناراحتی ترک می کنند .
متأسفانه زمینه ای پیش نیامده بود تا کسی توضیح بدهد که آقا مقصود از این ماده این است که بعضی بدون اینکه شرایط را داشته باشند نزد حضرتعالی می آیند و شما را در شرایط و محذوراتی قرار می دهند که ناگزیر می شوید مبلغی را به آنان بدهید . از این روی شناسایی مستحق از غیر مستحق لازم است .
و ما به عنوان کمک به شما بررسی می نماییم و کسانی را که مستحق باشند به شما معرفی می کنیم . آنگاه حضرت عالی اقدام کنید . پرداخت وجوه را مشروط به نظر هیأت نمایید تا مشکلی برای حضرت عالی پیش نیاید .
غرض سلب اختیار شما نیست بلکه همکاری با شماست به هر صورت ایشان در جلسه حضور یافتند . این جلسه هم بدون این که به نتیجه ای برسد با مختصر توضیح و برخی شوخی ها پایان یافت .
پس از این جلسه ، ارتباط بعضی آقایان با آیت الله بروجردی کم شد . مرحوم آقای حائری و مرحوم امام ، از آن جلسه به بعد ارتباطشان با آیت الله بروجردی کم شد.
این تنها عاملی بود که باعث شده ارتباط امام با ایشان کم تر شود . البته دوباره ارتباط برقرار شد ولی به شدت سابق و گرمی آن زمان نبود . امام تا همین آخر عمرشان که بنده خدمتشان بودم از آیت الله بروجردی ، به احترام و نیکی یاد می کردند.
برگرفته از سایت تبیان
منبع:
1. پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
2. مجله حوزه،شماره 43-44، مصاحبه با آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (ره)،ص 27.
تهیه و تنظیم:عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان
آیت الله بهجت به این جانب فرمودند :
اسراری از آقای خمینی می دانم که تاکنون به کسی نگفته ام و پس از این هم نخواهم گفت!
کتاب «زمزم عرفان» با موضوع و محوریت زندگی حضرت آیت الله محمد تقی بهجت(ره) به همت آیت الله محمدی ری شهری یادنامه ای است که درباره مرجع و عارف بزرگوار، آیت الله بهجت(ره) تالیف و تدوین شده است.
به گفته وی در دیدارهایی با آن عالم برجسته، ایشان مطالب متنوّعى را درباره قرآن، حدیث، فقه، اصول، اخلاق، عرفان، کشف و کرامات علماى سلف، حج و سرپرستى حجّاج، امام خمینى(ره) و انقلاب اسلامى و برخى امور سیاسى بیان مىفرمود.
آیت الله ری شهری نویسنده کتاب «زمزم عرفان» خاطره آخرین دیدار خود با این مرجع جلیلالقدر عالم تشیع را اینگونه بازگو میکند:
یادم نمیرود که در پایان آخرین دیداری که با آیت الله بهجت داشتم، بازهم از ایشان تقاضای رهنمود و نصیحت کردم. ایشان که گویا میدید این آخرین دیدار ماست، فرمود: «آیا به آنچه که تا کنون گفتهام، عمل کردهای؟» عرض کردم: حتیالمقدور! ایشان جملهای فرمود بدین مضمون که: «نکند توانایی شما بیش از آنچه حتیالمقدور مینامید، باشد! »
آیتالله بهجت درباره آیتالله آقا میرزا هادی خراسانی فرمودند:
آقا میرزا هادی خراسانی با اینکه از نظر علمی، در حد مرجعیت بود، رساله ننوشت و مرجعیت را نپذیرفت. (در بیانی دیگر نیز آیتالله بهجت فرمودهاند: بعد از مرحوم آقا سیدمحمدکاظم یزدی، مرحوم میرزا هادی خراسانی، شایسته مرجعیت بود ولی قبول نکرد...) حضرت رسول(ص) را در عالم رویا دید. ایشان به وی فرمود: «چرا مرجعیت را قبول نمیکنی؟
پاسخ داد: «مسئولیت آن سنگین است، نمیتوانم. »
فرمود: «اگر مرجعیت را نمیپذیری، منبر برو، اما به سه شرط: یکی اینکه خلف وعده نکن! اگر گفتی فلان ساعت میآیم، در وقت مقرر در مجلس، حاضر شو... دوم اینکه هرچه دادند، بگیر.
به کم و زیادش کاری نداشتهباش...شرط نکن که فلان مبلغ را بدهید والا...سوم اینکه اگر در مجلس (وسط منبر) پذیرایی کردند؛ چای دادند و ...، ناراحت نشو، جلوگیری نکن... »
«از ایشان در خواست نصیحتی کردم. فرمودند: نصیحتی از این بالاتر نیست که انسان تصمیم جدی بگیرد که اگر خداوند به او یکصد سال هم عمر داد، عالما و عامدا، حتی یک آن، معصیت نکند. اگر چنین حالی واقعا برای او پیدا شود، خداوند او را کمک می کند و توفیق می دهد. »
فرمودند: یکی از کسی، کیمیا خواسته بود. گفته بود: بگو اللهم اغننی بحلالک عن حرامک؛ اما راست بگو.(یعنی: خدایا! با حلال خودت، مرا از حرام هایت بی نیاز کن.)
از ایشان پرسیدم که استادشان آیت الله قاضی را تاکنون در خواب دیده اند. فرمودند: آری. در عالم رویا به من گفت: اگر تعارضی میان درس و نماز جماعت یا اول وقت پیش آمد، درس مقدم است چون نماز جماعت(یا اول وقت)، مستحب است و درس، واجب.
درباره اقدام جهت بطلان سحر و طلسم پرسیدم چند راهکار دادند: الف: بستن حرز حضرت جواد(ع) به بازو. فرمودند: خودم این حرز را به بازو بسته بودم ولی بازویم درد گرفت. و لذا آن را همراهم کرد؛ لیکن خاصیت آن در بستن به بازوست...
در ادامه به چند مورد از نکات ناب ایشان درباره امام خمینی(ره) ؛به نقل از آیت الله ری شهری اشاره میکنیم:
فرمودند: چندماه قبل، آقای خمینی را خواب دیدم که جلوی من نشسته؛ ولی ضعیف و رنجور. ناگهان سکته کرد و از دنیا رفت. این، بدین معناست که نهضت ایشان تاکنون بوده، ولی دچار مشکل می شود.
برای پیشگیری از آسیب دیدن نهضت، به آقای خامنه ای پیغام دادم که: من اقداماتی انجام داده ام؛ لیکن خود ایشان هم باید کارهایی را انجام دهد. نمی دانم انجام داده یا نه. بعد ایشان آقای حجازی را فرستاد و توضیح خواست.
در ادامه ایشان از اینجانب (ری شهری) خواستند که: شما هم کاری بکنید.
گفتم: غیر از دعا و ذکر، چه می توان کرد؟
فرمودند: قربانی و صدقه، مۆثر است...
آیت الله بهجت به این جانب فرمودند :
اسراری از آقای خمینی می دانم که تاکنون به کسی نگفته ام و پس از این هم نخواهم گفت!
پیش از فوت حضرت امام چندین بار اقدام کردم که ملاقاتی میان آقا و امام صورت گیرد . یکبار خیلی اصرار کردم و گفتم : ایشان دوستتان بوده! خوب است همدیگر را ببینید.
ایشان فرمود :
" تو چه می دانی که همین دیشب با هم چه گفتگوئی داشتیم !"
گفتم این را ایشان هم می دانند ؟ فرمود :
" بله ایشان هم می دانند! "
آیت الله بهجت ، در یکی از دیدارهایم با ایشان ، به رویائی ازخود درباره پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی اشاره کردند.
ایشان فرمودند: "قبل از پیروزی انقلاب خواب دیدم که شاه به سید جوانی خیلی احترام می کرد . در عالم رویا فهمیدم که پس از شاه ، او خواهد بود. پس از پیروزی انقلاب ، دیدم که همانطور شد ؛ ولی قیافه آقای خمینی با آن جوان تطبیق نمی کرد ؛ اما وقتی عکس جوانی ایشان را آورند دیدم عینا همان است .
در عالم رویا آن جوان چیزی گفت که از آنچه می گویم ، معلوم میشود . پس از انقلاب آقای خمینی گفت : «هر کس در برابر انقلاب بایستد ،هلاک میشود » ؛ و بدین سان ، آنچه در خواب دیده بودم ، تعبیر شد "
منبع: سایت تبیان
منبع: زمزم عرفان
تهیه و فرآوری: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان